دیوانگان عاشق

وقـت هـائـی هست که جـز بـه بـودنــت دلـم رضـایـت نـمی دهــد . . . . حـالـا مـن از کجـا بـیـاورمـت ؟!

اگه دلم شور می زنه.. اگه نفسم بی تو بند امده.. اگه...اگه..اگه هام ... اگه باشند خدا بالا سرمونه عزیزم

آدم برفــی نبودم که به پایت یک شبه آب شودم ! مـــن مـــــــو به مـــو سفیــــــــد شدم

تا حالا فكرش رو كردي آرامش يعني چي ... !؟ آرامش يعني اينكه هميشه ته دلت مطمئن باشي ؛ كه توي سينه كسي كه دوستش داري ، يه خونه ی گرم داري ... !!!

دیگر بغضم در چشمانم گیر می کند ، نگاهم در صدایم ، اشک در گلویم ... من که گفته بودم آدم نمی شوم !

وقتی دو دلی ات را می بینم . . گفتن "دوستت دارم" هایت ، فقط تنها ترم می کند . . . !

اينطور قبول نيست..  جشمانت را زمين بكذار دست خالي بجنكيم!

می خوام اونقــــــــــــــدر خودخواهانه بغـــــلت کـنــم؛ کــه جای ضـــــــربان قلبــــــــم روی تنت بمونه . . .

دلـــــــــــــــم لک زده برای آن قهر و آشتی هایی که آخرش به بـــــــــــوسه ختم می شد

باورکن کم نیاوردم.... کوتاه آمدم

روزهــــای تعــطیــــل سخـــــت تر میگـــــذرند چـــون میدانـــم وقــــت داری به مـــن فکر کنی اما نمیکنی...

خیانت.. بزار خیال کنم پر از تب و تاب منی روز را به فکر دیدنم شبا را پر از خواب منی... گر چه بیخیال منی....

گرما یعنی نفس های تو ، دست های تو ، آغوش تو...! من به خورشید ایمان ندارم !!!

امــــروز . . . دوبار دلتنگ شدم ! یک بار برای تو... و یک بار برای تو !!! ... ... اول برای نداشتنت.... دوم برای نداشتنم.... دوستت دارم و نداری ام !.... می روم.... و میدانم که تو زودتررفته ای....

تقریبا همه رو متقاعد کردم که دیگه دوستت ندارم حالا وقتشه که خودم رو متقاعد کنم !

دیدم که رفتی ولی کاش خنده ات را هنگام رفتن نمی دیدم ...

خـــــوشبخـــت تـــــرین آدم هــــا اونــــایـــی هستــــن کــــه ایـــن  جمـــله رو میشنـــوند: "عیــــــب نــــداره، با هـــــم درستـــــش میکنیــــم"

دلت که پیش من باشد و تنت در آغوش دیگری ... هزار خطبه عقد هم که بخوانند باز هم این فاحشگیست ..

هــــــــــــــــــِی تــــــــــــــــُو!! این که من میکشم دردِ بی تو بودن نیست!! دردِ با تو بودن است... کــــــــــــــآش میفهمیدی!!

دلـــــــــــم کمی... دروغ چــــرا؟؟؟؟؟ خــیلـــــــی زیــــــــــاد تــو را میــــــــخواهــــد...

دل اين كلمه بي نقطه گاهي تنگ ميشود در حد يك نقطه....

فکـــــر بـودنـت دیــــوانـه ام می کـــــند.... آخ اگــــــــر بــاشـــــــی..... بـرایـت دیوانگــــــــی را تمــــام خـــواهم کرد....!!!!

هوای دلم هوای حوصله ام هوای تنهائی ام... همه ی هوا ها بس ناجوانمردانه ابریست...

تو نباشی تاب دلم تاب نیست... بیتابیست...

ای خدا ! . . . آخه چرا عاشق شدم . . .

مــن اشـتباه کـردم ! به خـیالم بوسه هایت ، تعهد هستـند آغوشتــــ ، سر پنـاه هدیه هـایت ، قول وقـرار مـــن اشـتباه کردم ! هر چـه بودی ، عادتــــ بودی نه فقـط با من، با همه ایـن طـور بودی...!

تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم  گردن هیچکس تاب این همه  سنگینی را ندارد...

بـه قـصــد پـــرواز تجـربه کـردم سقـــوط را !

این روزهاجای خالی " تـو " را با عروسکی پر می کنم همانند توست مرا " دوست ندارد " احساس ندارد ! اما هر چه هست " دل شـکـســتـن " بلد نیست ...!!

نفسم که میگیرد ... چند قدمی برمیگردم.. تو که می آی ... تازه میفهمم کجا...جا مانده ام..

سوسک بهانه بود.. دلش بغل می خواست..

همون روزه ..  بارون..بارون.. خاطراتت داره میکوبه به صورتم آروم..آروم..

زندگي آنقدر ابدي نيست که براي فردا  لحظه ها را  دانه دانه بشمارم مرا آرام می کنی؟ آغوشت رامی خواهم ..

تو که هستی میگم دوست دارم انگار باورت نمی شه.. تو که نیستی میگم دوست دارم... دیگه خداااااااااااااااااااااااااااا نگو تقدیر تو این نمی شهههههههههه ..

دلم میگیرد از آدما.. نگاها/صداها انگار حسودن حتی دنیا ... من با تو بودن را نمی خواهند

دلت که تنگ شد *سکوت کن* آدما فراری اند از منووو/تووو/دلتنگی

زیاد خوب نباش... زیاد دم دست هم نباش... زیاد که باشی ، زیـادی می شوی!

بگـذار این گـونه بگـویم " دلـم اگر برای تو تنگـ میشـود ببخـش روزم اینگـونه قشنگـ میشـود " ببخـش (دوست دارم)

                                          ناصریا تو که تا حالا بدت دیدم                                           از دنیا خوشی ندیدم                                           از همه کس بدت دیدم                                          ناصریا از نارفیق پشتت خمیده                                          از ناروش سینه ات دریده                                         از هم...

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ، عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد، دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ، دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ، عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ، تو را همین گونه که هستی میخواهم ، چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ، آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود، گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه…. چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی های...

امروز دلخورم ازت عزیزم خودت میدونی برای چی!! تو این دو هقته این دومین باریه که تو دلمو خالی میکنی ... اما بازم که نیستی کجایی ببینی که سرم از نبودنت داره میترکه ... ! نمی دونم چرا اما خیلی حرف برای  گفتن دارم اما اینجا نگم بهتره  باشه تا ببینمت اگه از درد این فکر مغزی زنده موندم... دلم گرفته... (خیلی خیلی خیلی دوستت دارم )

با تو عالم وسعی دارم سکوت در کنار تو عمق وجودم را از پرتوی نور و روشنای پر میکند احساسم 

زندگی. زندگی یعنی: بــخـنـد؛ هر چند غمگینی! بـبـخـش؛ هر چند مسکینی! فـرامـوش کـن؛ هر چند دلگیری! اینگونه بودن زیباست... هر چند آسان نیست...

                                              من شــــــاعرم                                                                                                             و تــــو خود  شعر                                                                                        بــخــند …!                        ...

درهای قلبم را بر روی همه بسته ام هنوز در شور و شوق این عشق به حقیقت پیوسته ام وقتی که فکر میکنم که با توام نه معنی تنهایی را میدانم و نه حس میکنم که خسته ام

آن چشمها هنوز رهایم نمیکنن، فکری به حال دقدقه هایم نمیکنن، آن چشمهای آبی دریاییت هنوز، از ساحل سکوت هنوز رهایم نمیکن من زخمی هزار زبان توسل ام آن دستای گرم دوایم نمی کند آن خواطرات گم شده در ذهن بادها یک لحظه بی تو از تو جدایم نمی کند آن چشمها که عآمل ویرانی منن یک قطره نیست برایم نمی کند آن چشمها هنوز رهایم نمیکند فکری به حال دقدقه هایم نمی کند آن چشمهای آبی دریاییت هنوز یک قطره نیست برایم نمی کند آن چشمها هنوز ...

تو آرومی تو دریایی تو مغروری تو آتیشی من از چشم تو میخونم که داری عاشقم میشی تو آرومی تو دریایی هنوزم شکل رویایی تو چشمات خیره میمونم تا وقتی که تواینجایی چجوریشو نمی دونم ولی با من مدارا کن منو تو خواب و بیداری تو رویا پیدا کن چجوریشو نمی دونم ولی حرفی بزن با من یه حس تازه تر می خوام شبیح حس برگشتن چجوریشو نمی دونم چجوریشو نمی دونم بدون تو نمیتونم بدون تو نمی مونم چجوریشو نمی دون... تو آرومی تو دریایی تو مغروری تو آتیشی من از چشم تو میخونم که داری عاشقم میشی تو آرومی تو دریایی هنوزم شکل رویایی تو چشمات خیره میمونم تا وقتی که تواینجایی

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمیبا تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را                                                           ...

یک خط مخاطبت باشم.... ارامش دنیا مال من است.... ماهم را به من دهید.... تا به همه دنیا ثابت کنم.... خورشید.... نور و قدرتش را.... از ماه شب های من میگیرد....