دیوانگان عاشق

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ، عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد، دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ، دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ، عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ، تو را همین گونه که هستی میخواهم ، چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ، آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود، گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه…. چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی های...

امروز دلخورم ازت عزیزم خودت میدونی برای چی!! تو این دو هقته این دومین باریه که تو دلمو خالی میکنی ... اما بازم که نیستی کجایی ببینی که سرم از نبودنت داره میترکه ... ! نمی دونم چرا اما خیلی حرف برای  گفتن دارم اما اینجا نگم بهتره  باشه تا ببینمت اگه از درد این فکر مغزی زنده موندم... دلم گرفته... (خیلی خیلی خیلی دوستت دارم )

با تو عالم وسعی دارم سکوت در کنار تو عمق وجودم را از پرتوی نور و روشنای پر میکند احساسم 

زندگی. زندگی یعنی: بــخـنـد؛ هر چند غمگینی! بـبـخـش؛ هر چند مسکینی! فـرامـوش کـن؛ هر چند دلگیری! اینگونه بودن زیباست... هر چند آسان نیست...

                                              من شــــــاعرم                                                                                                             و تــــو خود  شعر                                                                                        بــخــند …!                        ...

درهای قلبم را بر روی همه بسته ام هنوز در شور و شوق این عشق به حقیقت پیوسته ام وقتی که فکر میکنم که با توام نه معنی تنهایی را میدانم و نه حس میکنم که خسته ام

آن چشمها هنوز رهایم نمیکنن، فکری به حال دقدقه هایم نمیکنن، آن چشمهای آبی دریاییت هنوز، از ساحل سکوت هنوز رهایم نمیکن من زخمی هزار زبان توسل ام آن دستای گرم دوایم نمی کند آن خواطرات گم شده در ذهن بادها یک لحظه بی تو از تو جدایم نمی کند آن چشمها که عآمل ویرانی منن یک قطره نیست برایم نمی کند آن چشمها هنوز رهایم نمیکند فکری به حال دقدقه هایم نمی کند آن چشمهای آبی دریاییت هنوز یک قطره نیست برایم نمی کند آن چشمها هنوز ...

تو آرومی تو دریایی تو مغروری تو آتیشی من از چشم تو میخونم که داری عاشقم میشی تو آرومی تو دریایی هنوزم شکل رویایی تو چشمات خیره میمونم تا وقتی که تواینجایی چجوریشو نمی دونم ولی با من مدارا کن منو تو خواب و بیداری تو رویا پیدا کن چجوریشو نمی دونم ولی حرفی بزن با من یه حس تازه تر می خوام شبیح حس برگشتن چجوریشو نمی دونم چجوریشو نمی دونم بدون تو نمیتونم بدون تو نمی مونم چجوریشو نمی دون... تو آرومی تو دریایی تو مغروری تو آتیشی من از چشم تو میخونم که داری عاشقم میشی تو آرومی تو دریایی هنوزم شکل رویایی تو چشمات خیره میمونم تا وقتی که تواینجایی